گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر ولتر
فصل بیست و دوم
VI -«رسوایی» را بکوبید!


در خلال این پیکارها، دشمنی ولتر با مسیحیت با نفرتی درآمیخت که ده سال (1759-1769) دوام یافت. ولتر در روزگار جوانی معجزات و افسانه هایی را که مایة دلخوشی انسانند به باد تمسخر گرفته، سپس به معتقداتی چون تثلیث، تجسم خدا در مسیح، و کفاره شدن مسیح – که توماس آکویناس نیز صریحاً اعتراف کرده بود که خرد انسان از درک آنها ناتوان است- به دیدة شک و تردید نگریسته بود. اما پیدا شدن این حالتها در ذهن فعالی که شیرة رشد و بالندگی را حس می کرد طبیعی بود. پس از آن، ولتر گویا مدارا پیشه ساخته، و تصمیم گرفته بود تا به معتقداتی که در نزد مردم گرامیند، و وجودشان برای نظم جامعه و اخلاق بشر سودمند می نماید، به دیده اغماض بنگرد. روحانیان فرانسه در نیمة اول قرن هجدهم نسبتاً رواداری دینی را رعایت می کردند؛ و وجود سلسله مراتب در میان روحانیان در پیشرفت جنبش روشنگری سهیم بود. اما گسترش بی ایمانی و ستایش مردم از دایره المعارف آنان را هراسان ساخت. روحانیان، با استفاده از هراسی که سوء قصد دامین به جان شاه (1757) در فرمانروای کشور پدید آورده بود، دولت را به صدور فرمانی (1759) وا داشتند که هر مخالفتی را با مسیحیت جنایتی مستوجب کیفر مرگ می شناخت. «فیلسوفان» صدور این فرمان را چون اعلام جنگ دانستند و تصمیم گرفتند از آن پس، تا آخرین نفس، با فرمانی که آن را یاوه ای جنایتکارانه می دانستند مبارزه کنند. در ورای زیباییها و لطافت شاعرانه دین، تبلیغاتی دیدند که هنر را به اسارت کشیده است؛ در ورای حمایت دین از اخلاق، ستمگری وحشیانه ای دیدند که هزاران بدعتگذار را زنده آتش زده، آلبیگاییان را در جنگهای خانمان برانداز تار و مار ساخته، با اجرای فرمان دستگاه تفتیش افکار و برپایی اوتو-دا-فه در اسپانیا و پرتغال بر این دو کشور پردة جهل و تاریکی کشید. فرانسه را با افسانه های ناسازگار از هم پراکنده، و در همه جا با موهومپرستی، کشیشگری و تعقیب و آزار روح و اندیشة انسان را دربند کشیده است. از این روی، تصمیم گرفتند که آخرین سالهای عمر خویش را به پیکار با ارتجاع قرون وسطایی اختصاص دهند.
سه پیشامد، سال 1762 را نقطة عطفی در این کشاکش اجتناب ناپذیر ساختند. اعدام ژان کالاس در مارس آن سال چنین می نمود که فرانسه را به قرون وسطی و روزگار تفتیش افکار بازمی گرداند. دادرسی، کشتار، و شکنجه، با آنکه به دست مقامات دولتی اجرا می شدند، از تعصبات، کینه ها، و معتقدات دینی مردم ریشه می گرفتند. در ماه مه همین سال، امیل روسو «اعتراف کشیش ساووایی» را به جهانیان داد. نویسندة این اثر، با آنکه دشمن «فیلسوفان» بود، تقریباً همة جنبه های مسیحیت، جز ایمان به خدا و اخلاق مسیح، را از دین کنار نهاده بود. این کتاب را در 11 ژوئن در پاریس، و در 19 همان ماه در ژنو آتش زدند. چنین می نمود که آیین کاتولیک در

توطئه خود علیه روان آدمی با آیین کالونی همدست شده است. در اوت آن سال، محکومیت یسوعیان در پارلمان پاریس یک پیروزی برای «فیلسوفان» می نمود؛ اما این پیشامد پیروزی ژانسنیستها، که پارلمانهای پاریس، تولوز، و روان را رهبری می کردند، نیز به شمار می آمد. و «پارلمانها» در قضیة ژان کالاس و لابار نشان دادند که ژانسنیستها در دشمنی با آزادی اندیشه کمتر از دیگران نیستند. در این میان، دشمنی پارلمانها و دربار، و ترقی روزافزون (1758-1770) شوازول نیمه ولتری در دستگاه دولت، به «فیلسوفان» مجال می دادند که با آزادی بیشتر و با بیم کمتری از سانسور و پلیس، با مسیحیت پیکار کنند.
اکنون، ولتر شعار خشمگنانة خود را فریاد می کرد و پراکنده می ساخت. «رسوایی را بکوبید!» این شعار را وی نخستین بار در 1759 بر زبان راند؛ و از آن پس، صدها بار، و در چندین شکل مختلف، آن را تکرار کرد. گاهی نیز این جمله را به جای امضای خود به کار می برد. ولتر شصت و هشت ساله اکنون جوانی را از سرگرفته بود و خود را به کاتو مهین مانند می کرد، کسی که در پایان خطابه هایش در برابر سنای روم فریاد برمی آورد: «کارتاژ باید ویران شود.» ولتر نوشت: «قولنج دارم. درد می کشم. اما چون به ‹رسوایی› می تازم، درد مرا ترک می گوید.» با شور وحرارت جوانی، و با اعتماد به نفس باورنکردنی، و همراه چند یار دو دل و نااستوار، به نیرومندترین نهاد در تاریخ بشری حمله ور گشت.
منظور ولتر از «رسوایی» چه بود؟ آیا وی می خواست تعصب، موهومپرستی، تاریک اندیشی، و تعقیب و آزار دینی را براندازد، یا بر آن بود که کلیسای کاتولیک، یا همة اشکال مسیحیت، یا کلا دین، را در هم کوبد؟ می دانیم که او به قصد نابود کردن دین به پا نخاسته بود، زیرا، حتی در این هنگام و در گرماگرم پیکار خویش، و گاه گاه با عباراتی گرم از دیانت ولتری، به ایمان خداپرستانة خود اعتراف می کرد. در فرهنگ فلسفی، وی دین را غیرمستقیم چنین توصیف کرده است: «هرآنچه از پرستش خداوند متعال و دلسپردگی به فرمانهای ابدی او بگذرد موهومپرستی است.» این توصیف همة اشکال مسیحیت، جز اونیتاریانیسم، را موهومپرستی تلقی می کرد. ولتر همة معتقدات مشخص مسیحیت اصیل آیین را، از اعتقاد به گناهکاری ذاتی گرفته تا تثلیث، تجسم خدا در مسیح، کفاره شدن مسیح، و آیین قربانی مقدس، بیپایه می دانست. «قربانی» کردن خدا را برای خدا بر صلیب، یا به دست کشیش در آیین قربانی مقدس، در نتیجه، بیشتر اشکال آیین پروتستان را نیز، چون آیین کاتولیک، نفی می کرد؛ آیین کالونی را مانند آیین کاتولیک تاریک اندیش می دانست و با «مخوف» خواندن کالون کشیشان ژنور را برمی آشفت. گمان می کرد که در کنار کلیسایی رسمی، چون کلیسای انگلستان، می تواند به آسودگی زیست کند. به د/ آلامبر نوشت: «امیدوارم ‹رسوایی› را نابود کنید. ‹رسوایی› باید به جایی سقوط کند که در انگلستان کرده است. اگر بخواهید، به این مقصد خواهید رسید. و این بزرگترین خدمتی است که می توانیم به بشریت کنیم.» و سرانجام، باید بگوییم که منظور ولتر از «رسوایی» دین به

مفهوم اصلی نبود، بلکه منظور دینی بود که برای اشاعة موهومپرستی و اساطیر، برای نظارت بر آمرزش، و برای سرکوبی ناسازگاران به وسیلة سانسور نشریات و اعمال شکنجه پدیدآمده بود. چنین بود مسیحیتی که ولتر در تاریخ و در فرانسه می دید.
از این روی، همة پلها را در پشت سر ویران کرد و گردانهایش را برای جنگ فراخواند. «برای سرکوبی ستونهای دشمن، تنها پنج یا شش ‹فیلسوف›، که با هم تفاهم داشته باشند، مورد نیازند. ... تاکهای حقیقت را د/ آلامبر، دیدروها، بالینگبروکها، و هیومها کاشته اند.»
اما بسیار پراکنده، و بدون نقشه ای درست. اکنون انتظار داشت که اینان متحد شوند و مسلم می دانست که خود او فرماندهی آنان را به دست می گیرد. دربارة تاکتیک جنگی، به آنان چنین اندرز می دهد: «بکوبید، و دستتان را پنهان کنید. ... امیدوارم که هرسال یکی از ما تیرهایی به سوی اژدها رها کند، بی آنکه اژدها بداند این تیرها از چه دستی رها می شوند.» برادران به آکادمیها وارد شوند، به مقامات اختیاردار و، در صورت امکان، به وزارت رسند. آنان نیازی بدان ندارند که توده های مردم را با خود همراه سازند؛ تنها کافی است که مردان مبتکر و باقدرتی را با خود همراه سازند که توده های مردم را رهبری می کنند. بنگرید که چگونه پطرکبیر به تنهایی سیرت و صورت روسیه را دگرگون ساخت. از این روی، ولتر می کوشید (5 ژانویة 1767) که فردریک را در پیکار با مسیحیت با خود همراه سازد:
اعلیحضرتا، حق کاملا با شماست. شاه خردمند و دلاور با پول، سپاهیان، و قانون، و بدون یاری گرفتن از دین، که تنها برای فریب دادن مردم جعل شده است، می تواند مردم را اداره و رهبری کند. ... اعلیحضرت، با ریشه کن ساختن این موهومپرستی زشت و ننگین، خدمتی ابدی به بشریت خواهند کرد. منظورم عوام نیستند، که استحقاق روشنی اندیشه ندارند و حاضرند هر یوغی را گردن نهند، بلکه مردم درست و متفکر، و مردمی هستند که می خواهند بیندیشند. ... با شماست که ذهنهای آنان را تغذیه کنید. ... یکی از غمهای من، هنگام مردن، این است که نمی توانم شما را در این کار بزرگ یاری کنم.
فردریک به سادگی پیرمرد خندید؛ اما ولتر پافشاری کرد و تلاش او بینتیجه نیز نماند؛ چنانکه بعداً خواهیم دید، توانست برخی از وزیران فرانسه، پرتغال، و اسپانیا را با خود همراه سازد.
ولتر کسان گمنامتر و کم اهمیت تری را نیز برای پیکار با مسیحیت با خود همرا می ساخت. مانند حواریون، به بورد در لیسون، به سروان در گرنوبل، به پیر روسو در بویون، به اودیبه در مارسی، به ریبوت در مونتوبان، به مارکی د/ آرژانس در شارانت، و به آبه اودرا در تولوز نامه های اندرزآمیزی می نوشت. اینان را «برادران» می خواند، مطالب و درخواستهایی برایشان می فرستاد، و تکانشان می داد تا مبادا به خواب روند.
برادران؛ با مهارت و کاردانی به «رسوایی» بتازید. آنچه بیش از همه بدان علاقه مندم ترویج ایمان و راستی، پیش بردن فلسفه، و سرکوبی موهومپرستی است.

جرعة خود را به سلامتی من با برادر افلاطون [دیدرو] سرکشید، و «رسوایی را بکوبید.»
همة برادرانم را به آغوش می کشم. تندرستی من رقت آور است. رسوایی را «بکوبید»
برادرانم را، به نام کنفوسیوس ... لوکرتیوس، سیسرون، سقراط، مارکوس آورلیوس، یولیانوس [کافر]، و دیگر بزرگانمان، به آغوش می کشم.
دعای برکت گرم من برای همة برادرانم. دعا کنید برادران، و مراقب باشید. «رسوایی را بکوبید.»
کتاب اکنون حربة جنگ، و ادبیات عرصة آن شده بود. گذشته از آنکه دیدرو، د/ آلامبر الوسیوس، د/ اولباک، رنال، مورله، و چند تن دیگر قلمهای خویش را به خدمت پیکار با مسیحیت سپرده بودند، خود ولتر، که همواره آدمی محتضر بود، زرادخانة واقعی گلوله هایی شده بود که به سوی دستگاه روحانیت پرتاب می شد. وی، در طول ده سال، نزدیک به سی کتابچه و گفتار کوتاه نوشت، زیرا نوشتن کتاب بزرگ و پرحجم را برای منظور خود مناسب نمی دانست.
از کتابی [«دایرة المعارف»] که 100 کراون می ارزد چه زیانی [به آنان] می رسد؛ ... کتاب بزرگ بیست جلدی هرگز انقلابی به پا نخواهد کرد. از کتاب کوچکی که 30 سو ارزش دارد باید ترسید. اگر «انجیل» 1200 سسترس می ارزید، مسیحیت رواج نمی یافت.
از این روی، او به نوشتن تاریخ و نمایشنامه اکتفا نکرد و جزوه ها، داستانها، موعظه ها، «مقاله های آموزشی»، کتابچه های پرسش و پاسخ، رساله ها، دیالوگها، نامه ها، انتقادهای کوتاه از کتاب مقدس و تاریخ کلیسا، و گفتارهای مختصر دیگری نوشت که عقیده داشت بسرعت در میان مردم پراکنده خواهند گشت و «رسوایی» را در هم خواهند کوبید. مردم این نوشته ها را «بیسکویت»، یا «سهل الهضم»، می خواندند. سالها قبل، فردریک بدو چنین نوشته بود:
گمان می کنم که در فرانسه انجمن برگزیده ای از نوابغ بزرگ و همپایه با هم کار می کنند و آثار خویش را به نام ولتر انتشار می دهند. ... هرگاه این گمان درست باشد، من به تثلیث معتقد خواهم گشت و کوشش خواهم کرد که در این راز، که مسیحیان آن را باور کرده ولی نفهمیده اند، به حقیقت دست یابم.
ولتر نوشته های خود را اکنون به نام ولتر منتشر نمی ساخت؛ وی از بیش از صد نام مستعار گوناگون استفاده می کرد؛ و گاه گاه نیز آثار ضددینی خویش را، بشوخی، به نام کسانی چون «اسقف اعظم کنتربری» و یا «اسقف اعظم پاریس» و یا به نام آبه، کشیش، و یا راهبی، انتشار می داد. برای اینکه سگان شکاری بهشت رد او را پیدا نکنند، یکی از این آثار را به خویشتن اهدا کرد. ولتر با چاپگران پاریس، آمستردام، لاهه، لندن، و برلین آشنایی داشت و، در پیکار

خویش با مسیحیت، از آنان نیز استفاده می کرد. به دست دامیلاویل و دیگران، جزوه های خویش را برایگان به کتابفروشان می داد؛ و کتابفروشان نیز آنها را به بهای ارزان به مردم می فروختند و خطری را که تهدیدشان می کرد در نظر می گرفتند. بذرهایی که کاشته بود همه جا را گرفته بودند.
در 1762، موعظة پنجاه نفر را، که دست کم ده سال قبل نوشته و در پوتسدام برای فردریک خوانده بود، منتشر ساخت. در این کتابچه، ولتر مسیحیت را سخت به باد حمله گرفته است. کتابچه را بسادگی آغاز می کند و می نویسد:
پنجاه انسان تحصیلکرده، دیندار، و خردمند [کویکرهای لندن؛] هر یکشنبه در شهر تجاری پرجمیعتی به دور هم گرد می آمدند و دعا می خواندند، و یکی از آنان سخنرانی می کرد؛ سپس، شام می خوردند. پس از آن، پولی برای نیازمندان گرد می آوردند. این اجتماع را، بتناوب، یکی از آنان رهبری می کرد، دعا می خواند، و موعظه می کرد. این است یکی از دعاها و موعظه های آنان ... .
ای خدای همة کرات و ستارگان ... ما را از موهومپرستی نگاه دار. اگر با قربانیهای ناشایستی تو را تحقیر می کنیم، این آیین ناشایست را برانداز. اگر با حکایتهای بیهوده ای به تو بیحرمتی می کنیم، این حکایتها را برای همیشه نابود ساز. بگذار که مردم با پرستش خدای یکتا زیست کنند و بمیرند؛ ... خدایی که نه زاده می شود و نه می میرد.
واعظ سپس می گوید که خدای عهد قدیم خدایی لافزن، حسود، کینه توز، سنگدل، و آدمکش است و هیچ انسان خردمندی نمی تواند او را بپرستد. همچنین، می گوید که داوود مردی فرومایه، هرزه، و آدمکش بود. انسان چگونه می تواند این کتاب را کلام خدا بداند؟ و الاهیات باور نکردنی مسیحی، تبدیل روزمرة شراب و نان به خون و گوشت مسیح، آثار بیشمار قدیسان، فروش آمرزشنامه، و دشمنیها و خونریزیهای جنگهای دینی چگونه می توانند از انجیلها ریشه گیرند؟
به ماگفته اند که مردم به آیینهای پر رمز و راز دینی نیازمندند و آنان را فریب باید داد. برادران من، کسی از شما جرئت می کند به بشریت این گونه بیحرمتی کند؟ آیا پدرانمان [مصلحان دینی] مردم را از قلب ماهیت، از اقرار به گناه [نزد کشیش اقرار نیوش]، فروش آمرزشنامه، جنگیری، معجزات دروغین، و مجسمه های مسخره بینیاز نساخته اند؟ آیا مردم اکنون عادت نکرده اند که بدون این موهومات زیست کنند؟ باید به خویشتن جرئت دهیم و چند قدم فراتر نهیم. مردم آنچنان هم که گمان می رود کودن نیستند، و بآسانی پرستش خردمندانه و سادة خدای یکتا را خواهند پذیرفت. ... ما نمی خواهیم دست روحانیان را، از آنچه سخاوت مردم به آنان داده است، کوتاه سازیم؛ از آنان می خواهیم که در تعلیم راستی به ما تأسی جویند گرچه می دانیم که بیشتر آنان در نهان به نادرستی گفته های خویش می خندند. ... با این دگرگونی فرخنده، چندان کار نیک انجام خواهد پذیرفت که به شمار نیاید!

خواندن تمام این کتاب برای ما خسته کننده است، اما نشر آن در فرانسة قرن هجدهم واقعه ای انقلاب آسا بود. از همین روی بود که ولتر کتاب را به نام لامتری به چاپ رساند؛ و چون لامتری اینک مرده بود، خطری تهدیدش نمی کرد.
در 1763، ولتر اندیشة خویش را به نمایشنامه معطوف ساخت. داستان کوتاه بی ارزشی، به نام سیاه و سفید، نوشت و کتابچة پرسش و پاسخی، به نام کاتشیسم مرد شریف، تصنیف کرد که متضمن «دین طبیعی» او بود. اما سال 1764 سال بااهمیتی بود. در این سال، ولتر ناشران خود را به چاپ انجیل خرد، بررسی دین (متن اصلاح شدة کتاب آتشین ژان میله، وصیت من)، و یکی از برجسته ترین آثار خویش، با عنوان فرهنگ فلسفی [جیبی]، مشغول داشت. این چاپ فرهنگ فلسفی برخلاف چاپهای موجود امروزی که در 824 صفحة دوستونی منتشر می شوند و یا پنج تا هشت جلد از مجموعه آثار او را به خود اختصاص می دهند، در قطع کوچک منتشر شده بود و انسان بآسانی می توانست آن را نزد خود نگاه دارد، یا پنهان کند. کوتاهی مقاله ها و سادگی و روشنی سبک سبب شدند که 000’000’1 نفر آن را در کشورهای گوناگون بخوانند.
نوشتن چنین کتابی توسط یک تن شگفت انگیز می نمود. شاید صدها اشتباه در آن به چشم می خوردند، اما انباشتگی گستردة داده ها و تبحر نویسنده تقریباً در همة زمینه ها کتاب را یکی از معجزات تاریخ ادبیات ساخته اند. ولتر خود دربارة این کتاب می گفت «چه تلاش پیگیری، چه درازگوییی، و چه لجاجتی!» وی تقریباً در همة زمینه ها چیزی برای گفتن دارد و تقریباً همواره گفته های وی دارای جاذبه هایی هستند که هنوز خواننده را به خود جلب می کنند. این کتاب از هرزه درایی، سخنان پیش پاافتاده، و یا مطالب بیمایه خالی نیست؛ و گاه گاه گفته هایی در آن آمده اند که مضحک و بی معنی می نماید-چنانکه نویسنده در جایی نوشته بود: «پیشرفتی که اندیشة اروپاییان در صد سال گذشته پدید آورده است بیش از پیشرفت همة جهان از روزگار برهما و زردشت تا آن زمان است.» اما نباید فراموش کرد که هیچ نویسنده ای نمی تواند، بی آنکه اشتباهاتی از او سرزند، کتاب قطور هزار صفحه ای بنویسد؛ و هیچ کسی نتوانسته است، در خلال این مدت طولانی، هوش و استعداد خود را همچنان تازه و درخشان نگاه دارد. در کتاب، حتی از ریشه شناسی واژه ها نیز سخن رفته است، زیرا ولتر، مانند هر خوانندة کنجکاوی، علاقه مند بود بداند که واژه ها در سفرهایشان در زمانها و مکانهای گوناگون چه دگرگونیهایی پیدا می کنند. مثلا در مقالة «بد به کاربردن واژه ها»، و نیز در مقالة «معجزات»، این حکم معروف ولتر آمده است: «عبارات خود را توضیح دهید.»
منظور اساسی این کتاب فراهم ساختن حربه ای برای پیکار با مسیحیت آن گونه که ولتر آن را می شناخت بود. نویسنده بار دیگر مطالب باورنکردنی نه تنها مقالة تناقضات در هر صفحه ای اشتباهات و افتضاحات کتاب مقدس مسیحیان را برملا می سازد و می نویسد چه کسی

به کلیسا اجازه داده بود چهار انجیل از پنجاه انجیلی را که در قرن پس از مرگ عیسی نوشته شدند «قانونی» و ملهم از خدا بداند. چه ابلهانه است که انسان عیسی را فرزند زنی باکره بداند، و درهمان هنگام نسبت وی را از راه یوسف بیکاره به داوود رذل وهرزه کشاند؟ چرا مسیحیت شریعت موسی را کنار نهاده، در صورتی که خود عیسی این شریعت را بارها تأیید کرده، و درست خوانده بود؟ آیا بولس حواری، که شریعت موسی را رد کرد (به خاطر قطعه ای پوست1)، بر عیسی برتری داشت؟
بزرگان شهر ژنو فرهنگ فلسفی را نپسندیدند؛ در 24 سپتامبر 1763، «شورای کوچک» بیست و پنج نفری ژنو به مجریان این شهر دستور داد تا همة نسخه های موجود کتاب را آتش زنند. پارلمان پاریس نیز در 1765 دستور مشابهی داد. دیدیم که این کتاب در آبویل به چه سرنوشتی گرفتار شد (1766). ولتر به رهبران ژنو اطمینان داد که نویسندگان فرهنگ فلسفی را نمی شناسد. و در همان هنگام، برای چاپهای آیندة کتاب، که تعداد آن تا پیش از پایان سال 1765 به چهار رسید، مقاله های تازه ای فراهم ساخت؛ و برای پنج چاپ دیگر آن، که تا پیش از مرگ وی در 1778 منتشر شدند، مطالب تازة دیگری نوشت. برای فروش کتاب، با کتابفروشان ژنو قراردادهایی بست و با دستفروشان نیز قرار گذاشت که نسخه های کتاب را در پشت در خانه های مردم نهند.
در فاصلة سالهای 1765 تا 1767، با شور و حرارت بیشتری به پیکار ادامه داد. در 1764، سرانجام خانة خود، له دلیس، و ژنو، شهری که به خاطر کفرگوییهای وی سخت به خشم آمده بود، را ترک گفت. سه سال از ملک خویش در فرنه خارج نشد و در این مدت تقریباً هرماه جزوة تازه ای علیه «رسوایی» به چاپ رساند. یکی از این جزوه ها پرسشهای زاپاتا (مارس 1767) نام داشت. این جزوه شامل پرسشهایی است که گویا یک استاد الاهیات در 1629 از هیئتی از عالمان الاهی در دانشگاه سالامانکا می پرسد. زاپاتا به درستی روایات عهد جدید دربارة ستارة بیت لحم، سرشماری «سراسرجهان» در زمان آوگوستوس قیصر، کشتار بیگناهان، و تجربة عیسی به دست شیطان برکوهی بسیار بلند، که از فراز آن همة ممالک جهان و جلال آنها هویدا بودند2، به دیدة تردید می نگرد و می پرسد که این کوه عجیب در کجا قرار داشت. عیسی وعده داده بود که، «قبل از انقضای عمر این نسل، سوار بر ابر، با قدرت و شکوه برای بنیانگذاری ملکوت خدا خواهد آمد؛3» پس چرا این وعده را عملی نکرده،

1. «پس برتری یهود چیست؟ و یا از ختنه چه فایده؟» («رساله به رومیان»، 3 . 1). ـ م.
2. «و مدت چهل روز ابلیس او را تجربه می نمود ... پس ابلیس او را به کوهی بلند برده، تمامی ممالک جهان را در لحظه بدو نشان داد ... » («انجیل لوقا»، 4 . 2-13). ـ م.
3. « و آنگاه پسر انسان را خواهند دید که بر ابری سوار شده، با قوت و جلال عظیم می آید.» («انجیل لوقا»، 21 . 27). ـ م.

و چه چیزی وی را از این کار بازداشته است؟ «آیا غلظت بیش از اندازة ابر و مه وی را از این کار بازداشته است؟» «با آنان که جرئت می کنند و شکی به دل راه می دهند چه باید کرد؟ ... آیا آنان را برای تأدیب به دست شکنجه سپارم» یا «بهتر این است که این پرسشها را فراموش کنم و به تعلیم فضایل اخلاقی پردازم؟ نتیجه:
زاپاتا، چون پاسخی برای پرسشهایش نیافت، تصمیم گرفت، به ساده ترین زبان، تنها دربارة خدا سخن گوید. خدای پدر انسانها، و خدای پاداش و کیفردهنده و بخشنده، را به مردم شناساند. راست را از ناراست، و دین را از تعصب جدا ساخت؛ و فضیلت اخلاقی را تعلیم داد و عملی نمود. زاپاتا مردی محبوب، افتاده، و مهربان بود؛ و در 1631، در والیا ذولیذ، سوزانده شد.
در مه 1767، در اثر صدو پنج صفحه ای خود، بررسی مهم آرای لرد بالینگبروک، حملات خود را به مسیحیت با شدت بیشتری از سر گرفت. وی در این کتاب استدلالهای خود را از زبان شخصیت متوفای انگلیسی بیان کرده است، اما بالینگبروک احتمالا این تکلیف شاق را پذیرفته بود. در همان سال، ولتر داستان دلکشی در صد صفحه، به نام پاکدل، منتشر ساخت. داستان این کتاب ماجرای یکی از هورونها1ی بافضیلت است که از امریکا به فرانسه آورده شده، و آداب اروپاییان و الاهیات مسیحی وی را سخت سردرگم ساخته است. در 1769، فریاد ملتها را به چاپ رساند و در آن از اروپای کاتولیک درخواست که سیادت پاپان را بر شاهان و دولتهای اروپا پایان دهد. در همان سال، کتاب پرزحمت، اما تهییج شدة، تاریخ پارلمان را منتشر ساخت و پارلمان را مظهر توطئة ژانسنیستهای مرتجع خواند. و در خلال سالهای 1770 تا 1772 پرسشهایی دربارة دایرة المعارف را، در نه جلد، منتشر ساخت. این کتاب دایرة المعارف کوچکی با مقاله هایی ضد کاتولیک تر از گفتارهای فرهنگ فلسفی [جیبی] بود.
ولتر آثار خویش را معمولا با عناوین گمراه کننده ای، چون موعظه ای دربارة تفسیر عهد قدیم، رساله به رومیان، وعظهای عالیجناب ژاک روست، موعظة کشیش بورن، و اندرزهایی به پدران خانواده ها، به چاپ می رساند. تحصیلکردگان فرانسه از روی سبک این آثار نویسنده آنها را می شناختند، اما کسی نمی توانست ثابت کند که آنها را ولتر نوشته است. این بازی زیرکانه زبانزد مردم پاریس و ژنو شده بود، و آوازة آن تا لندن، آمستردام، برلین، و حتی وین رسیده بود. در سراسر تاریخ جهان، نویسنده ای با چنین دشمنان نیرومندی، با یک چنین موفقیتی، بازی نکرده است. صدها تن از دشمنان کوشیدند به نوشته های وی پاسخ دهند. ولتر حملات متقابل همة آنان را دفع کرد و به ضربات همة آنان، گاهی با خشونت و گاهی نامنصفانه،

1. گروهی از هندیشمردگان ساکن امریکای شمالی. ـ م.

پاسخ داد؛ «پیکاری تمام عیار بود.» و او از پیکار لذت می برد و در گرماگرم مبارزه مرگ را از یاد می برد.
ولتر، که پس از زمین لرزة لیسبون و تصنیف کاندید ظاهراً دستخوش نومیدی و بدبینی شده بود، اکنون خوشبینانه به آینده می نگریست و پیروزی «فلسفه» را، بر کلیسایی که نیاز بشر آن را پای برجا نگاه داشته بود، قطعی می دانست. می گفت که اگر دوازده ماهیگیر بی سواد توانسته اند مسیحیت را به وجود آورند و رواج دهند،1 چرا دوازده «فیلسوف» نتوانند احکام جزمی و دستگاه تفتیش افکار آن را به لرزه درآورند؟ به یکی از «برادران» نوشت: «شادزی و ‹رسوایی› را بکوب.» و به آنان اطمینان داد که «آن را نابود خواهیم ساخت!» آیا شاهی، امپراطریسی، معشوقة شاهی، و کسان برجستة بسیاری در نهان و آشکار از وی طرفداری نمی کردند؟ وی با حمله به پارلمان پاریس دربار را خشنود ساخته بود، از یاری و همراهی مادام دو پومپادور، و سپس مادام دو باری، برخوردار بود، و حتی امیدوار بود که لویی پانزدهم از گناهان گذشتة وی چشم پوشد. در 1767، به د/ آلامبر نوشت: «بیایید این انقلاب فرخنده را، که در طول پانزده یا بیست سال گذشته در اذهان و اندیشة مردم درستکار روی داده، و از آنچه من امیدوار بودم فراتر رفته است، برکت دهیم.» آیا وی این را پیشگویی نکرده بود؟ آیا در 1760 به الوسیوس ننوشته بود که «این عصر شاهد پیروزی خرد خواهد بود؟»